به گزارش «قدس آنلاین»، اولین پیش نشست همایش «چیستی و چگونگی تحول در علوم انسانی از دیدگاه آیتالله خامنه ای» با عنوان روشهای تحقیق در اقتصاد اسلامی با حضور مسعود درخشان استاد دانشگاه علامه طباطبایی، عطاءالله رفیعی آتانی استاد دانشگاه علم و صنعت و سیدمهدی زریباف رئیس مرکز مطالعات و مبانی مدلهای اقتصادی و حسین عیوضلو استاد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.
معرفی رویکرد «نظام سازی»
رویکرد مطلوب از نظر درخشان «نظام سازی» است که هم نگرش استنباط اصول موضوعه را پوشش می دهد و هم کلان تر از آن است. مبنای تحلیل در این رویکرد «تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی» است.
مسعود درخشان: اگر معتقد باشیم اسلام آیین زندگی فردی و اجتماعی است، اقتصاد اسلامی تجریدی از این کل خواهد بود. ما یک وجه خاصی از این را جدا کرده ایم و اسمش را اقتصاد اسلامی گذاشته ایم. ولی اقتصاد اسلامی مستقل از نظام اسلامی اساساً مفهومی ندارد. درک قانون مندی های اقتصاد اسلامی و سیاست هایی که باید در آنجا طراحی شود فقط و فقط در پرتو درک رابطه اش با وجوه دیگر این کل امکان پذیر است.
روش انتزاع اولین مسأله است زیرا نحوه انتزاع مفهوم اقتصاد اسلامی از کل متفاوت از روش انتزاع در اقتصاد سرمایه داری است.
آنچه ما انتزاع می کنیم و به عنوان وجه اقتصادی آیین اسلامی باید هم به لحاظ درونی در یک تعادل و پایداری رشدزا باشد و هم در مقابل تهدیدات بیرونی مقاوم باشد. به نظر می رسد پایداری درونی این نظام اقتصادی فقط از طریق تعریف تعادل با نظام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و زیرنظام های مرتبطش امکانپذیر است. بنابراین باید ببینیم چطور نظام اقتصادی می تواند در یک تعادل پویا با نظام سیاسی ولایت قرار گیرد.
برای ایجاد این تعادل پویا اقتصاددانان اسلامی بدون حضور سیاست دانان اسلامی و جامعه شناسان اسلامی، تاریخ دانان، فرهنگ شناسان و فقها نمی توانند کاری کنند و باید باهم کار کنند. این ها باید به یک اندیشه سازگار برسند و در چارچوب آن دستگاه تحلیلی سازگار بتوانند مسئله بانک و بورس و شرکت های نفتی خارجی را آنالیز کنند.
تعارض و عدم تعادل اینجاست که نظام اقتصادی ما مبتنی برحلقه های وابستگی به اقتصاد مسلط جهانی است و نظام سیاسی مبتنی بر مبارزه با همین استکباری که اقتصاد های مسلط ثمره آن است.
حدس می زنم که وجود بانک های خصوصی باعث عدم تعادل عمومی خواهد شد یعنی نظام سیاسی را در برابر نظام اقتصادی قرار می دهد. بورس و سرمایه گذاری و قراردادهای نفتی را هم باید از همین منظر نگاه کرد.
اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری اشارات فراوان دارند، اقتصاد مردم بنیان است. همین که مردم را وارد کنیم یک دنیای دیگری در تحلیل ها بوجود می آید. امام در صحیفه میفرماید «هر ملتی بخواهد سرپای خود بایستد و اداره کشور خودش را خودش بکند لازم است اول بیدار شود.» پس وقتی میگوییم مردم بنیان یعنی مردم بیدار. بنابراین اولین وظیفه ما بیدار کردن است.
لحاظ کردن عدالت و مصادیق عدالت در نظام اقتصادی اسلام تنها از طریق دولت امکانپذیر است. این که مقام معظم رهبری می فرماید: «من انقلابی ام» باید در «دولت انقلابی»، «مدیر انقلابی»، «استاد و دانشجوی انقلابی» بسط پیدا کند.
عیوضلو: اولا نمی توان از اقتصاد اسلامی بدون اتکا به قرآن و سنت صحبت کرد و ثانیا این تعادل باید حول چه مبنایی باشد؟ زیربنایی این هماهنگی و تعادل همچنان مفقود است.
زریباف: اگر فرض را بر نظام سازی بگذاریم باز مساله اصلی با رویکرد شما بدون پاسخ است. به منطق تحول اشاره نمی شود. نقش دین و معرفت دینی در ثبات در عین تحول چگونه است؟ حرکت های اجتماعی ذات پویایی دارد چگون می توان در ضمن حرکت تعادل داشته باشد.
درخشان: من پاسخ این پرسش ها را ندارم ولی می دانم برای پاسخ از کجا آغاز کنم و شما هم برای رسیدن به پاسخ از آنجا آغاز کنید. رابطه نظام سیاسی و نظام اقتصادی باید به درستی بشناسیم. درست است در همه نظام ها باید این تعادل باشد اما فکر می کنم و حدس می زنم این تعادل جز در اسلام امکان پذیر نیست. این تعادلها اگر چه در سایر نظام ها هم باید تعادل باشد اما تعادل ناپذیرند زیرا مبنا شیطانی است.
آغاز پاسخ به این ایرادات درک اینها است. در خلال این درک باید شاخص سازی کنیم. مثلا تاثیر IPC بر نظام ولایت به صورت کمی باید قابل اندازه گیری باشد. در اینجا ریاضیاتی که به میان می آید جزئی از اقتصاد اسلامی خواهد شد. این شاخص ها را نداریم. پس برای پاسخ به این ایرادات اول باید روابط این حوزه های علوم را به صورت مبنایی کشف و درک کنیم و دوم شاخص سازی کنیم و تاثیرات را کمی و مدل سازی کنیم.
عیوضلو: چرا به اجزا می پردازید به روابط نمی پردازید؟
درخشان: آنچه که تاثیرگذار است روابط است و نه اجزاء. اجزاء هم در دید کلان هویت و معنی پیدا می کنند. یک مشکل جدی اقتصاد غرب این است که در روشِ انتزاع، مفاهیمی را انتزاع و کمی کردند که کاشف از واقعیت نیست و از این رو پیش بینی های اقتصاددانان برای سیاست مدارن جوک است.
در شوروی سابق مدل هایی داشتن به اسم سیبرنتیک که سعی کرده بودن روحیه کارگران را در مدل های خود وارد کنند. این که آن ها چگونه شاخص ها را اندازه گیری می کردند و ارتباط بین آن دیدگاه ماتریالیسم دیالکیتیک و تنظیم امورشان مهم است. حال باید ببینم به جای ماتریالیسم دیالکیتک بین معارف اسلامی و این رابطه ها چگونه رابطه برقرار کنیم.
معرفی «نظریه های عدالت پذیر»
زریباف: نگاه پوزیتیویسمی و کارنپی معتقد است یک نظریه علمی با تایید در عینیت قابل شناخت و پذیرش است. نگاه دوم که در اقتصاد حوزه های فکری فریدمنی ظهور دارد نگاه پوپر است که معتقد است اگر نظریه در مقابل نقض مقاومت کرد اعتبار علمی پیدا می کند. وجه اشتراک این دیدگاه با قبلی این است که بازهم معیار تجربه است و ارزش ها را کنار می گذارد. این نگاه هم در اقتصاد تجلیات زیادی داشته و شاید مفهوم کارایی (efficiency) ریشه اش در این نوع نگاه به نظریه پردازی باشد که در اقتصاد خرد و کلان بحث می شود غافل از این که مبنای جهان شناختی دارد. آیا صرف کارایی می تواند مبنای شناخت باشد؟ مثلا در یک نگاه مجرد سرمایه گذاری می تواند موجب کارایی باشد اما ممکن در شرایطی در کشور ی موجب عدم کارایی شود. اصلا کارایی چیست؟ کارایی به جهت تصمیم بستگی دارد و ممکن است مقوم نظام ولایت باشد یا نباشد.
نقطه افتراق بنده با درخشان اینجاست. ایشان معتقد است که متدلوژی حاکم بر شناخت روابط بین نظام ها را یاد بگیریم و برای نظام های خودمان طراحی کنیم. به اعتقاد من نیازی به این کار نیست ما با تکیه بر نقل می توانیم این منطق تحول را شناسایی کنیم. بحث رشد و توسعه را با تکیه بر مفهم عدالت می توانیم روشن کنیم. در «نظریه های عدالت پذیر» باید فاصله خودمون را با نظریه های تایید پذیر و ابطال پذیر روشن کنیم و ما باستی بتوانیم دقیقا واقعیات را بشناسیم ولی شناخت واقعیت ها مبتنی بر روابط علّی و روابط حقیه است. اگر بتوانیم شناخت جامع نسبت به روابط حقیه پیدا کنیم آنگاه امکان نظام سازی اسلامی به کمک عقل و نقل اتفاق خواهد افتاد.
مساله اصلی این است که ما یک نظام حقوقی مستقلی را برای تفسیر هر پدیده ارائه بکینم. جایی که ما نقص داریم این است که شریعت ما در قالب نظام حقوقی ارائه نمی شود و اگر ما بتوانیم چنین کاری را انجام دهیم آنگاه می بینیم که شریعت و دین در تمام مراتب معرفت حضور دارد.
یک تفاوت بین نظریه ما و دیدگاه رقیب این است که معیار صحت وعدم صحت نظریه مشاهده نیست، معیار صحت وعدم صحت نظریه حق و باطل است. یعنی اگر معتقد به نظریه های عدالت پذیر باشیم در دستگاه معرفتی خودمان حق و باطل را باید شناسایی کنیم. از نظام حق و باطل می توانیم نظام حقوقی را استخراج کنیم و نظام کائنات را وارد دستگاه تحلیل کنیم و از این طریق روش شناخت مبتنی بر عدالت طراحی خواهد شد.
به دلیل این که نظام تکوین و نظام شریعت هر دو مبتنی بر عدالت هستند این نظام سازی مبتنی بر عدالت اتفاق می افتد و می تواند عامل هماهنگ کننده کلیه نظامات باشد.
در صورت تعارض بین واقعیات و مبانی ما به کمک روشی به نام «توازن حق مدار» این تعارضات را حل خواهیم کرد.
تفاوت عمده ای که بین این نوع نگاه و نگاه های قبلی داریم این است که در این نگاه، تئوری اصلا رد نمی شوند بلکه تئوری جنبه تکاملی دارد.
ویژگی خاص نظریه های عدالت پذیر این است که ضمن تکیه بر سنن الهی که در واقع قانونمندی های هستی است ناظر به واقعیت و حل مسائل عینی است یعنی وقتی می خواهد پدیده ای مثل تورم را ارزیابی کند مستقیما ناظر به مبانی یا سنت های الهی به تجزیه و تحلیل می پردازد و راهکار می دهد. بنابراین یک نظام جامع از روابط را مشاهده میکنیم.
به عنوان مثال اگر ببیند تورم نقش مستقیم دارد یا اگر ببیند خلق پول عامل ایجاد توازن ساختاری است تلاش می کند به وسیله مکانیزم هایی عدم توازن را کاهش بدهد چرا که این جهت گیری به سمت توازن بیشتر است. اساسا تئوری عدالت پذیر برای ایجاد تعادل و توازن است.
هر حقی به اعتبار حقیقتی است، یعنی حق فرد در جامعه و حق خانواده و شغل و … هم ساختارهای حقوقی است که ناظر به حقیقتی است که آن حقایق نظام حقوقی را شکل می دهند. چون انسان این گونه است پس این حقوق را دارد. برای این که حقایق را بشناسیم و رابطه بین حقوق و حقایق را بشناسیم قطعا نیازمند شناخت سنت های الهی هستیم. اینجا رجوع به قرآن مهم است، یعنی آنجا که خداوند میفرماید «یَمْحَقُ الله الرِّبا وَیُرْبِی الصَّدَقاتِ» این یک سنت الهی است.
تعادل نظام ها اینجا اتفاق می افتد، یعنی وقتی می گوید موجب نابودی است منظور این نیست که در جامعه نرخ رشد پایین می آید؛ نه، جامعه اساسا به سمت نابودی می رود، مفاسد فرهنگی رخ می دهد. در حالی که ظاهر قضیه امر اقتصادی است که ربا موجب نابودی است. نابودی اقتصاد نیست، نابودی کل جامعه است. این یک اصل عدم تعادل است و بالعکس «وَیُرْبِی الصَّدَقاتِ» پس اصل صدقه به عنوان یک سنت الهی موجب رشد است. الی ما شا الله ما از این سنت ها داریم. اگر ما اصول موضوعه را مبنا قرار بدهیم ما نیازی به این روش های رایج و شاخص های دانشمندان شوروی نداریم.
نقد دیدگاه زریباف:
سؤال: وجه تمایز روش نظریه های عدالت پذیر با روش های پوزیتیویستی چیست؟ آن ها هم به دنبال تبیین واقعیت هستند.
پاسخ زریباف: بله هر دو از واقعیت بحث می کنند ولی چگونگی تفسیر متفاوت است. با روش تجربی واقعیت را برای واقعیت تفسیر می کنید. ولی در نظریه های عدالت پذیر تئوری علمی جنبه تکاملی دارد. علم نور است و ما را باید به فضای برتری از تکامل اجتماعی و فردی ببرد. واقعیت باید تحلیل و هدایت شود برخلاف نگاه پوزیتیویستی.
سؤال: برای درهم آمیختگی هنجاری و اثباتی درون نظریه ها راه حلی درنظر گرفته نشده است؟
پاسخ: کلا نوع نگاه ما با پوپری ها و پوزیتیویسم متفاوت است. آنها واقعیت را صرفا محصول عملکرد میدانند. در حالی که واقعیت مالامال از ارزش ها است. این تجلی از هنجارهاست که از طریق انتخاب ما بوجود امده است. قیمت بنزین در ایران رشد تورم را به دنبال دارد برخلاف خیلی کشورها. این بخاطر انتظار تورمی است که در طول تاریخ شکل گرفته است. پس مساله ما در ارائه یک مدل بومی متناسب با هنجارها است که متجلی در رفتارها است.
ارائه «یک رهیافت فلسفی برای اقتصاد اسلامی»
رفیعی آتانی: سه ملاک را برای تمایز علوم داریم: موضوع، روش و غایت.
مبنا مشهور علمای اسلامی و نیز اندیشمندان غربی این است که ملاک تمایز علوم موضوع است.
برخی نظریه پردازان اقتصاد اسلامی این را مفروض گرفته اند که موضوع اقتصاد اسلامی کنش انسان مسلمان (مطلوب یا موجود) است.
با رویکرد دیگر می توان اقتصاد اسلامی را کنش مطلق انسان به حساب آورد.
اگر موضوع را کنش انسان مسلمان در نظر بگیریم، اقتصاد مسلمانان و نه اقتصاد اسلامی را بحث می کنیم. شهید صدر هم وقتی موضوع را کنش انسان مسلمان قرار داد، ناچار شد روش اقتصاد متعارف را بپذیرد. با این نگاه ما از یک علم اقتصاد جهانشمول استفاده نمی کنیم و باید یک انقطاع گفتمانی را بپذیرم. در حالی که امام (با موضوع قرار دادن کنش انسان مطلق) بهترین نگاه را به آمریکا در علم سیاست داشت و اسلام به اوآموخته بود که امریکا چگونه موجودی است.
ارائه «یک رهیافت فلسفی برای اقتصاد اسلامی»
علامه طباطبایی در مقاله اول اصول فلسفه یک مبنای مهمی را پایه گذاری میکند. ایشان دو رسالت برای فلسفه قائل شده: رسالت اول کشف حقیقت است و رسالت دیگر که بنظرم از نظر متن مهم تر است اثبات وجود موضوع برای سایر علوم است.
اگر بپذیرم این مبنای علامه طباطبایی را که کشف واقعیت برعهده فلسفه است. ما باید از دستگاه فلسفه اسلامی بپرسیم که انسان در عرصه علم چگونه واقعیتی است؟
در اواخر کتاب نهایه الحکمه علامه طباطبایی ویژگی این عالم را ذکر می کند و می گوید: مهم ترین ویژگی این حیات ما تحول است. خصوصیت این عالم حرکت مستمر وجودی از قوه به فعل است و اگر متوقف بشود عالم تمام می شود.
فلسفه اسلامی یعنی فلسفه تبیین تحول. اگر این را بپذیرم گام بعدی این است که تفاوت انسان با سایر اجزای این هستی چیست؟ تفاوت اساسی این است که بازه تحول وسیع تر است. هر اندازه که سطح وجود در این عالم بیشتر شود قدرت تغییر بالاتر می رود.
اگر تحول هسته قرار گیرد تمام ادبیات اقتصاد اسلامی قابل سامان دادن است. لازمه اش این است که بازار کاری باید خلاقیت داشته باشد. در این صورت نظام دستمزدی انسان را به زمین می چسپاند. آیت الله جوادی آملی معتقدند که کار برای دستمزد نزدیک ربا است و فقط حرام نیست.
اگر پیش بینی می کنید یک مبنای غلطی را مفروض گرفته اید که آن، آینده مثل گذشته است. تو این سیستم (تحول) هیچ آینده ای نباید مثل گذشته باشد.
نقد دیدگاه رفیعی آتانی توسط زریباف:
سؤال: در مورد روش و باید صحبت نکردید. چگونگی تبیین در مورد روش و هدف هم باید شرح دهیم. فلسفه باید به روش تبدیل شود.
پاسخ رفیعی آتانی: شهید مطهری در مقاله اول اصول فلسفه مدعی اند که روش متناسب با موضوع است. در مقاله ای که چاپ خواهم کرد فصل جدی روش است. اما قطعیت این که تحول اصل است، خیلی مهم است که در این صورت نقش فقه در دانش اسلامی بینهایت می شود، چون فقه طراحی عمل انسانی بر وفق مبانی اسلامی است، یعنی در گام نخست از فلسفه و گام دوم از فقه باید استفاده کنیم. بادقت تر از فقه برای طراحی عمل درست نداریم. از متدولوژی فقه که اصول فقه است باید استفاده کرد. اصول فقه متدولوژی تولید گزاره های برای طراحی عمل توسط انسان عاقل اسلامی می شود.
نظر شما